ادامه مطلب ...
امشب، کوبانی مرکز زمین و محور زمان است.
امشب قلب میلیونها انسان در کوبانی میتپد. امشب کوبانی غرور و شکوه و رنج را دوباره ترجمه میکند. آسمان شهر ابری است. نفسهای کوبانی بوی باروت میدهد، بوی جسد، بوی خون.
مدرسههای کوبانی میپرسند: چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا فرزندانم یک بار دیگر بازخواهند گشت تا با عشق و علاقه خواندن و نوشتن به کُردی را دوباره پی بگیرند؟کودکان کوبانی از یکدیگر میپرسند: بزرگترهایمان قویتر هستند یا آنانی که قصد جان ما و بزرگترهایمان را کردهاند؟
ادامه مطلب ...
جهنم آن دنیایت را تو ساخته ای...
جهنم این دنیایت را ما...
این است درد من...
مرا انداخته ای گوشه ای از جهان جهنمی انسانهایت...
روز جهانی زن بر همه آزادگان گرامی باد..زن سینههای برجسته نیستموی مش کردهابروی برداشتهلبانِ قرمز نیستزن لباسِ سفیدشب با شکوه عروسیبوی خوشِ قرمه سبزیهوسِ شبهای جمعه
منچه دوحرفی وسوسه انگیزیست..این من!نه در پی عشق است نه تشنه ی مهربانی..فراری از پسران مانکن پرست و دختران آهن پرست..فقط برای خودم هستم... خود خودم! مال خودم!صبورم و عجول!!سنگین و سرگردان!!مغرور...با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!!و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرسی نه سیرت آدمی؛ هیچ ندارمراهت را بگیــر و بـــــــرو..
حوالی من توقف ممنــــوع است!
درس امروزآتش و خاکستر استهلاله* .. بخوانپاوه وه موری* تو از همه بهتر است!...- خانم معلم! اجازه؟!- جانم! بگو- صدای هیوا *... ولی پر سوزتر است- هیوا! تو بخوان ... منتظر است گوش همه کوه و در و دشتاین زنگ -با اشک و آه- زنگ آخر است- بچه ها! همه با من همصداتکرار کنید:هی رو* ... روله رو *... گیانه کم* ...- مگر محشر است؟- خانم! آتش! اینجاست! دم در است- کلاس تمام ... ! و...همه جا خاکستر استسیروس قامشلو* هلاله - آلاله . نام دخترانه ی کردی*هیوا - امید نام دخترانه* پاوه موری - نوحه خوانی در عزا* هی رو - ای وای .... در تعجب از حادثه* روله رو، گیانه کم - ای وای فرزندم، ای جانم .... ادات آوازی در خواندن
چند سال پیش یک روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم، فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم.
ناگهان پدر و مادر و آبجی بزرگ و .. سرم هوار شدند و فریاد زدند که (ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر(.
رفتم خواستگاری، دختر پرسید: مدرک تحصیلی ات چیست؟ گفتم: دیپلم تمام! گفت: بی سواد! امل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشو برو دانشگاه. رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم، برگشتم رفتم خواستگاری، پدر دختر پرسید: خدمت رفته ای؟ گفتم: نه هنوز. گفت: مرد نشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی. رفتم دو سال خدمت سربازی را انجام دادم، برگشتم رفتم خواستگاری. مادر دختر پرسید: شغلت چیست؟ گفتم فعلا کار گیر نیاوردم. گفت: بی کار! بی عار! انگل اجتماع! پاشو برو سر کار. رفتم کار پیدا کنم گفتند: سابقه کار می خواهیم. رفتم سابقه کار جور کنم. گفتند: باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدهیم. دوباره رفتم کار کنم، گفتند باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدهیم.برگشتم
رفتم خواستگاری گفتم: رفتم کار کنم گفتند سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتند باید کار کرده باشی. گفتند: برو جایی که سابقه کار نخواهد. رفتم جایی که نخواستند. گفتند باید متاهل باشی! برگشتم رفتم خواستگاری گفتم: رفتم جایی که سابقه کار نخواستند ولی گفتند باید متاهل باشی. گفتند باید کار داشته باشی تا بگذاریم متاهل شوی. رفتم گفتم: باید کار داشته باشم تا متاهل شوم. گفتند: باید متاهل باشی تا به تو کار بدهیم. برگشتم رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!
نویسنده: سهیل! (فیسبوک)