ﺩﺭ ﺟﻮﺍﻣﻊ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﻨﺸﺎﻥ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺷﻬﻮﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺗﻮﻫﻢ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﺎ ﻫﯿﭻ ﺯﻧﯽ ﻭ ﻣﺮﺩﯼ، ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺯﺷﺘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﺯﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﺲ، ﻧﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ. ﭼﻮﻥ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺷﻬﻮﺕ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺯﺷﺘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎﺏ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺗﯽ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﻨﺪ.ﻣﻘﺪﻣﻪ ی ﮐﺘﺎﺏ ﺿﯿﺎﻓﺖ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ
ادامه مطلب ...به پسرم درس بدهید.او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگوییدبه ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد. از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید....
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم..
نسل خوابیدن با اس ام اس..
نسل درد و دل با غریبه های مجازی..
نسل غیرت رو خواهر، روشنفکری رو دختر همسایه..
نسل پول ماهانه وی پــ ی ان..
نسل عکسهای برهـ ـنه بازیگران..
نسل جمله های کوروش و شریعتی..
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس..
نسل استرس های کنکور و سکته های خاموش..
نسل تنهایی، نسل سوخته..
بقیش بووووووق.
همانطور که مایل نیستم بنده کسی باشم، حاضر نیستم آقای کسی باشم. کسانی که مخالف آزادی دیگرانند، خود لیاقت آزادی را ندارند.((آبراهام لینکلن))
ادامه مطلب ...مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهایش به دست هایت یک فشار کوچک می دهد؛
راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی دخترم؛آدم هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو برنمی گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند؛آدم هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند؛
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود؛
آدم هایی که از سر چهارراه٬ نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه؛