نه آن که فکر کنی سرد است
که من
در تهاجمِ کولاک
یکجا تمامِ هیمه هایِ جهان را
انبار کرده ام
در پشتِ خانه ام
و در تفکرِ یک باغ آتشم
به تنهایی
من هیمه ام
برادرِ خوبم ،
بشکن مرا
برایِ اجاقِ سردِ اتاقت
آتشم بزن .....
من هیمه ام
برادرِ خوبم....
خسرو گلسرخی
ادامه مطلب ...شعر زیبای زیر را از خسرو گلسرخی بخوانید و با نقاشی بسیار زیبای سالوادور دالی مقایسه کنید .
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستهایش به زیر پوششی از گرد پنهان بود…
ولی آن ته کلاسی ها
لواشک بین هم تقسیم می کردند
دلم می سوخت بحال او که بیخود هو می کرد
و با آن شور
تساوی های چیری را نشان می داد
با خطی روشن
به روی تخته تاریک
که از ظلمت چو قلب ظالمان تاریک و غمگین بود
تساوی را نوشت
بانگ آورد:
که یک با یک برابر هست
که یک با یک برابر است..
بناگه از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید بپاخیزد
به آرامی سخن سر داد:
این تساوی اشتباهی فاحش و محض است..
نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره شد با بهت
معلم مات برجا ماند
و او می گفت…
اگر یک فرد انسان واحد یک بود…؟
آیا باز هم یک با یک برابر بود…؟
سکوت مدحشی بود و سوالی سخت