نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم دگر پیمان عشق جاودانی با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت ز قلب آسمان جهل و نادانیبه دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت تگر ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید شما، کاندر چمن زار بدون آب این دوران طوفانی بفرمان خدایان طلا، تخم فساد و یأس می کاری؟
شما، رقاصه های بی سر و بی پا
که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت سحر تا شام می رقصید قسم بر آتش عصیان ایمانی که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم که من هرگز، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم پای می کوبید و می رقصید لیکن من به چشم خویش می بینم که می لرزید می بینم که می لرزید و می ترسید از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی و من هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی کنون خاموش، در بندم ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم.کارو
یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 15:59
پدر بزرگم فقیر بود پدرم هم فقیر شد من فرزندی ندارم شاید فقیر تمام شوم ( زنده یاد حسین پناهی)
سلام داداشی

نظر نوشتم که نگی سر نمیزنم