تارنگار غلامعلی غلامیان

من آن کسم که می خواهد همه چیز را دگرگون کند

تارنگار غلامعلی غلامیان

من آن کسم که می خواهد همه چیز را دگرگون کند

نه؛ من دیگر نمی خندم

نه من دیگر بروی ناکسان هرگز نمی خندم 
دگر پیمان عشق جاودانی 
با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم 
شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت 
ز قلب آسمان جهل و نادانی
به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت 
تگر ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید 
شما، ‌کاندر چمن زار بدون آب این دوران طوفانی 

بفرمان خدایان طلا،‌ تخم فساد و یأس می کاری؟

  شما، رقاصه های بی سر و بی پا 

که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه 
چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت 
به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت 
سحر تا شام می رقصید 
قسم بر آتش عصیان ایمانی 
که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم 
که من هرگز، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم 
پای می کوبید و می رقصید 
لیکن من به چشم خویش می بینم که می لرزید 
می بینم که می لرزید و می ترسید 
از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم 
که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی 
خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی 
و من هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی 
کنون خاموش، ‌در بندم 
ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی خندم.

کارو

نظرات 2 + ارسال نظر
افسانه یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 16:46 http://gtale.blogsky.com

پدر بزرگم فقیر بود پدرم هم فقیر شد من فرزندی ندارم شاید فقیر تمام شوم ( زنده یاد حسین پناهی)

آجی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 14:29

سلام داداشی
نظر نوشتم که نگی سر نمیزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد