تارنگار غلامعلی غلامیان

تارنگار غلامعلی غلامیان

من آن کسم که می خواهد همه چیز را دگرگون کند
تارنگار غلامعلی غلامیان

تارنگار غلامعلی غلامیان

من آن کسم که می خواهد همه چیز را دگرگون کند

خدایا کفر نمی گویم!

خدایا کفر نمی گویم!

پریشانم
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

می‌گویی؟!

ادامه مطلب ...

قلم

و من قلم را کنار می گذارم تا سکوت حرف هایش را نا تمام رها نکند! 

منتظر باش، این آخرشه!

شعری با عنوان

 //// لطفا در صورت استفاده از این مطلب، به منظور عدم سو استفاده از اثر نویسنده، منبع آن را نیز ذکر نمایید.

.................. 

 

و خانه تو کوچه هاست

کنار یادگار امام

کنار بزرگراه یادگار امام

و شاید تو یادگار امام باشی!

ادامه مطلب ...

شعری با عنوان "سکوت"

و اینک سکوت وادی تمام آرزوهای من است!

.

.

با اشک می خوانم حس بچگانه ام را

و زمانی که غروب می کند خاطرات دخترک دوره گرد شهر غربت

من، خاموش می شود تک ستاره ام در آسمان

ای سارق آرزوهای چندین و چند ساله ی من

با خود گفته ای حس بچگانه ام چند می ارزد؟

گفته ای شب که می خوابم کابوس چه را می بینم؟

و سکوتت مرا از پای بدر خواهد آورد

تا به صبحی آکنده از غم، جان بدر کنم!



//// لطفا در صورت استفاده از این مطلب، به منظور عدم سو استفاده از اثر نویسنده، منبع آن را نیز ذکر نمایید.

داستان پرواز

من پرواز را با تو شروع کردم و با تو به پایان می رسانم 

دیروز از یکی از دوستام خواستم که عشق رو واسم معنی کنه و اون زیباترین معنی رو که از عشق درک کرده بود بهم گفت. اون گفت که عشق آسایش اونیه که دوستش داری، همین 

و من باور دارم این عشق را و این مفهوم را

و شاید روزگار این چنین می خواهد و من آن را قبول دارم هرچند که تلخ است! 

.

دخترک دوره گرد

سلام دوستان عزیز

خیلی دلم گرفته!

امروز وقتی داشتم از سلف دانشکده برمی گشتم، صحنه ای دیدم که منو کاملاْ تحت تاثیر قرار داد...        چقدر دردآور...

کودکی ۶ یا ۷ ساله، لباس هایش با لباس پدرش یک رنج بود!

چرک آلود و کثیف، لباس های یک دوره گرد...

و یک موتور...

فعلاْ نمی تونم بنویسم. بعداْ در موردش بیشتر با هم صحبت می کنیم...

زخم

در زندگی زخم‌هایی هست که آدم نمی‌تواند جایش را به کسی نشان دهد! به همین دلیل رویش چسب زخم می‌زند. اساسا شاید درست‌تر باشد که بگوییم در زندگی چسب‌زخم‌هایی هست که آدم روی زخم‌های ناجورش می‌زند! 

«چسب زخم - ابراهیم رها»


پی نوشت اول: اول از همه برای خودم و بعد برای همه ی دوستان (؟) متاسفم!

پی نوشت دوم : دلیل اش بماند برای خودمان!


منتظر من باشید همین روزها می آیم و با شما درد دل میکنم تا کمی از بی مروتی های روزگار بی در و پیکر برایتان بگویم؛ بگویم که چقدر این روزگار خشن است و ...

منتظر من باشید