جهنم آن دنیایت را تو ساخته ای...
جهنم این دنیایت را ما...
این است درد من...
مرا انداخته ای گوشه ای از جهان جهنمی انسانهایت...
میبینی؟...
میشنوی؟؟؟...
صدای بازیهای کودکانه ام را...
صدای کشیده شدن چرخهای این اسباب بازی آهنینم ...
روی آسفالت خیابانهای زمینت...
هم بازی ام...
نان خشک...
لباسهای ژنده و چند برگ...
کاغذ پوسیده...
بخند، اینجا مهد دفن آرزوهای کودکی است...
راضیم...
فقط آن دنیایت مپرس...
برای رسیدن به آرزوهایت چه کردی؟...
دفنشان کردم.
سالهاست.
دفنشان کردم.