زندگی داستان مرد یخ فروشی ست که از او پرسیدند فروختی؟گفت: نخریدند تمام شد![وقتی از غربت ایام دلو می گیرد * مرغ امید من از شدت غم می میرددل به رویای خوش خاطره ها می بندم * باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد]
زندگی داستان مرد یخ فروشی ست که از او پرسیدند فروختی؟
گفت: نخریدند تمام شد!
[
وقتی از غربت ایام دلو می گیرد * مرغ امید من از شدت غم می میرد
دل به رویای خوش خاطره ها می بندم * باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد
]